درۆیه‌کی پیرۆز

ساخت وبلاگ
دکتر نعمت الله فاضلی:@Dematallahfazeli درۆیه‌کی پیرۆز...
ما را در سایت درۆیه‌کی پیرۆز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hozhan بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 21:14

هیچ وقت کسی « زشتی» را با دیدن عکس ها کشف نکرده است. اما بسیاری با دیدن عکس ها« زیبایی» را کشف کرده اند. به جز زمانهایی که از دوربین برای مستندنگاری یا ثبت آداب و رسوم اجتماعی استفاده می شود. آن چیززی که مردم را به عکس گرفتن وامی دارد، دیدن یک چیز زیباست...هیچ کس با هیجان فریاد نمی زند که « چه زشت است! باید عکسش را بگیرم.» حتی اگر چنین چیزی هم گفته باشد معنایش این است که: این چیز زشت... به نظر من زیباست.»ص. 185درباره عکاسی، سوزان سانتاگ، ترجمه نگین شیدوش/ فرشید آذرنگ، تهران: حرفه نویسنده، چاپ چهارم، بهار 1393. درۆیه‌کی پیرۆز...
ما را در سایت درۆیه‌کی پیرۆز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hozhan بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 21:14

شێعر لای من
منداڵێکه‌ و    
ناتوانم پێشی پێ بگرم .
به‌ڵام
زۆر ده‌ترسێم
له‌ نێو ئه‌م گه‌له‌ گورگه‌ دا
بێ به‌ یۆسفێک و
هه‌تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا هه‌تـــــــــــــــایه‌
له‌ چاوه‌ڕوانیی کراسه‌که‌یدا
سه‌ربنێمه‌وه‌.
هۆژان

درۆیه‌کی پیرۆز...
ما را در سایت درۆیه‌کی پیرۆز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hozhan بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1402 ساعت: 0:46

هر وقت یک بیننده به عکس نگاه می‌کند؛ عکاس می‌گوید:من این موضوع را از میان هزاران موضوع دیگری که وجود داشت و می‌توانستم ثبت کنم باارزش‌تر یافته‌ام. می‌خواهم شما نیز احساسش کنید. از کتاب «دربارۀ نگاه به عکس‌ها»،بیل جی، دیوید هورن. ترجمه محسن بایرام نژاد، تهران: حرفه هنرمند، چاپ پنجم، پاییز 1394، ص. 19 درۆیه‌کی پیرۆز...
ما را در سایت درۆیه‌کی پیرۆز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hozhan بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1402 ساعت: 0:46

گزین گفته ای از آنی ارنو
سالها قبل در دفترچه خاطرات شخصی ام نوشته بودم ناامیدی، یعنی همان چیزی که من با آن مواجه شده بودم؛ این است که باور کنی هیچ کتابی، توانایی کمک به من را ندارد تا بفهم ام در چه شرایط سختی زندگی میکنم و پیش خود فکر کنم که قادر نخواهم بود چنین کتابی بنویسم.

آنی ارنو،

به نقل از مجله کاروان مهر،

ش. ٣١، زمستان ١٤٠١، صفحه١٩

درۆیه‌کی پیرۆز...
ما را در سایت درۆیه‌کی پیرۆز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hozhan بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 12:21

خانه سیاه'>سیاه بود، سیاه تر شد.ابراهیم گلستان هم طاقتش تمام شد و او هم رفت. وقتی صحبت از گلستان می شود غیرممکن است از فروغ و خانه سیاه است حرف نزنی. نمی شود که نمی شود.در حصارک کرج درس می خواندیم. بیشتر از سه سال مانده بود به زمانی که مردم در صف خرید روزنامه انتظار بکشند که مقالات و نوشته های خواندنی در راه بودند.در کلاس تاریخ ادبیات اول به سراغ خیام و هدایت رفتم زیر نظر استاد نجفدری. کار مقایسه و ارائه که تمام شد در ترم دیگر به سراغ فروغ فرخزاد رفتم.در خوابگاه یکی از کتابهای فروغ –اسیر- را می خواندم. چند نفر از دوستان دیگر رشته ها می آمدند و کتاب را چون کاغذ زر می بردند. آنقدر بین اتاق ها و بلوکهای مختلف گشت و گشت که آخرش اسیر گردید و هیچ وقت برنگشت.در تحقیق، به بخش فروغ و فیلم رسیدم. دربدر به دنبال «خانه سیاه است» بودم. در تهران به چندین مرکز آرشیو فیلم و موسسه رفتم. نبود که نبود. هرچقدر بیشتر می گشتم کمتر می یافتم.در یکی از جلسات به استاد عرض کردم که مدت زیادی است و جاهای بسیاری گشته ام اما خانه نه تنها سیاه است که یافتنش هم دشوار است. خیلی راحت فرمودند من دارم. بیارم برات؟عرض کردم استاد آب در کوزه و من تشنه لبان می گردم. هفته بعد استاد نوار ویدیو را آوردند. الکریم اذا وعد وفی.حالا چگونه به این خانه وارد شویم و نگاهش کنیم. باقری بالابلند شمالی، پیشنهاد خانه خواهرش در خیابان آذری تهران را داد. رفتیم. خواهر مهربانش با وجود لزوم رسیدگی به بچه کوچکش، ناهاری شاهانه هم برایمان مهیا کرده بود. رهین منتش گشتیم.«خانه سیاه است» را در خانه سفید خواهری مهربان و دوستی مهربان دیدیم.گذشت و گذشت و گذشت برای ادامه تحقیق باز نیاز به اسیر بود. زبانم سوخت و پرسشی کوتاه از باقری پرسیدم که آیا اسیر درۆیه‌کی پیرۆز...
ما را در سایت درۆیه‌کی پیرۆز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hozhan بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 12:21